يكي بود يكي نبود
زير گنبد كبود
ديگه خدا هم حتي نبود
آخه بيچاره فيلتر شده بود
تو زمان هاي قديم
بغل تخت جيجيم
خوابيده بودند
اون دو تا طفل يتيم
آتقي بود با حسنك
حسنك بود تپلك
كف پاش ترك ترك
رو سرش پر از كپك
آتقي بود كوچولو
باحسنك بود دوقلو
صورتش بود تپلي
دو تا لپاش بود گلي
از كار خدا آتقي زرنگ بودش
اما حسنكِ تو همه كارا خنگ بودش
حسنك و اتقي بزرگ شدن
مثل گوسفند و گرگ شدن
آخرش حسنك چوپون شدش
گله رو پاسبون شدش
آتقي هم مي رفت مدرسه
جيجيم روميكرد سركيسه
جيجيمم اتقي رو لمس ميكرد
براش هي ميوه پوس ميكرد
عوضش حسنك رو ميزد با چماق
تا نكنه دست تو دماغ
حسنكِ خيلي حسود بود
از زور كتك هاي اون هميشه
پاي چشم آتقي كبود بود
رفت و رفت و رفت تا كه…
آتقي ازپله هاي ترقي
رفت بالا همچي برقي
بقي كه مثل قرقي
آتقي شدش دهدارمون
حسنك هم شدش سربارمون
روزگار هم اي خوب پيش مي رفت
ولي از خستگي دل مردم ريش مي رفت
هر كسي سي كار خويش مي رفت
هوا هم به سمت گرگ و ميش مي رفت
تا كه زد وزد و زد انقلاب شد
پته ي همه رو آب شد
تيري بخور به تخته
حسنك تو پايتخته
همه چي شدش گند و كپك
نوبت رسيد به حسنك
تا كه از پله هاي ترقي
رفت بالا همچي برقي
برقي كه مثل قرقي
حسنكِ كه بودش سربار
برامون شدش دهدار
اتقي هم كه بودش دهدار
شدش عليل وزار
حسنك نگو بلا بگو)
تنبل تنبلا بگو
(احمق و آب زير كاه بگو
يه روزي و روز گاري
آتقي از زور بيكاري
پيش حسنك رفت براي كار
خودش رو هي كرد خفيف وخوار
درعوض حسنكِ نامرد
گرفت پشتش رو به اون كرد
تواين زمونه»
رحم نميمونه
رحم و مروت چي چيه
«خدا ميدونه
خداهه هم كه مرده بود
الخلاصه آتقي افسرده بود
آتقي كه بيكار و عار شد
رفت معتاد و ولنگار شد
حالا هر روزه توي درياي نمور
مي ريزه اشك هاي شور
از من هم خواسته كه
بشم براش سنگ صبور