،ميخوام خدمت علماي ادب وهنر ،كاشفان، دانشمندان و آدمهاي خر .قضيهي يه عشق پليد رو بگم كه سبب شده، تا تصميم بگيرم ،بار و بنديلم رو جمع كنم يه گولّه ترياك بخورم، از دنيا برم. ،ميخوام بگم تا دلتون كباب بشه .بلكه پتهي خيليها به آب بشه ،قضيهي حسنك و آتقي كه هست خاطرتون .كه آتقي شدش خوار و زبون ،اين هم يه نقل از اون روزاست .نقلش ميكنم بي كم و كاست :پس بسمالله ،يه روزي تنگ غروب بود .آتقي با حسنك توي كلوب بود ،تو كلوب آقا نگو غوغا بود .جاي خانمها خالي، پر از آغا بود اين بباز، اون ببر .اين بنداز، اون بخر اينور ميخوردن عرق سگي .اونور ميكردن جندگي اينور نگو بزن وبكوب .اونور نگو دادام دودوب اينور اين يكي جِر ميزد .اونور اون يكي به بازي تِر ميزد امّا از كل كلوب كُلّهم .بريم سر ميز سيزدهم ،سر اين ميز قمار .آتقي وحسنك ميباختند مثل حمار :آتقي هي به حسنك نق ميزد "!بازي رو باختيم، حواست كجاست مردهشور" :حسنك هم سرش رو ميخاروند و خميازهكشان "!باد آورده را باد ميبرد، اَي به گور" همينجوري رقبا ميبردن و اينا ميباختن .اينا در جا ميزدن و اونا ميتاختن ،تا كه دمدماي سحرشد .خورشيدخانم ازخونه به در شد ،فرشتهها دويدند .ستارههاي بخت رقبا رو چيدن يه دفعه يه چيزي زد به ذهن حسنك .كه بهش ياد داده بود بيبي قمبرك ،به بهونهي دستبهآب رفتش بيرون ،نگاهش رو انداخت به آسمون دستاش رو بلند كرد تا دعا بخونه <*خدا ايشالّا چشم حسودها رو بتركونه> در اين مصراع صنعت "تحميل بيربط" به كار رفته است. واين صنعت هنگامي بهوجود ميآيد كه قضيهسرا دربنبست گير كند و چيزي به ذهنش نرسد. آنگاه حيله بهكار ميبرد و يك چيز بيربط مياندازد وسط قضيه البته پر واضح است كه قصد من تنها تعليم اين صنعت بيادبي كه ازابداعات شخصيام است، ميباشد. وگرنه اينجانب اصلاً به بنبست برنخواهم خورد!!! ،از بيبي قمبرو شنيدهبود:"هر كي سَحر دعا كنه .خدا، السّاعه دشمناش رو رسوا كنه بعدش دعاي سحر رو خوند :كه ناگهان صدايي اون رو به اسمش خوند من خداتم، هي حسني" !يادت نره از اين به بعد تو خر مني براي اينكه دعات مستجاب شه ،نقشههاي رقبات به آب شه ،بايد هر چي كه ميگم بكني "!مگر نه كه تو خر مني ،باري، خداهه شروع كرد به چسناله :گوزش رو هي كرد نواله جونم واسهات بگه عمو حسنك" !تو اين روزگار عشق شده كشك "از اين پسر ناخلف من، اين "اسلام يه دختر ترشيده مونده رو دستام. ،نميدونم، چي كارش بكنم .به كي حوالهاش بكنم از بس با اين فرشتههاي ورپريده ،رفتش به لاسوگاس خواستگاراش ورپريدند .بيارزش شد مثل پاپاس دختر هم كه اول، آخر بايد "شوور" كنه .بچه بزاد ميوهي آفرينش رو پر ثمر كنه. ...حالا خدا خره رو ولش كنيد، ببيند حسنك چيكار كرد حسنك كه تا حالا بهش وحي نشدهبود ،و هميشه از همهي كارها نهي شدهبود ،با خودش گفت:" تو زمين كه كسي زن من نميشه "اگه اينو نگيرم آتيش به خرمنم ميشه با تحكم داد زد:" حالا خدايي اسمش چيه؟ "اگه بخوام بگيرمش رسمش چيه؟ خداهه هم كه ديد اين حسنك ِ خيلي خره از آغاها هم دربهدر تره با خودش گفت:" حالا كه تنوره داغه ".زود بچسبون تا سر و پر دماغه ،وحي كرد كه:" عمو حسني !چي بگم كه تو هم مثل مني دلرحمي و عاشق مسلك !حقا كه برازندته اسم حسنك چي بگم برات عمو حسني، اين مايهي ننگ و خفت .اسم حقيرش، هستش عفت ،به خاطر پدرش كه هست يه موجود نامي .فاميلش رو گذاشتن اسلامي اما بگم تو وصف صفاتش .تا تو بشناسي منش وحركاتش ،اول اينكه اين لكاته خيلي بيادبه غربتي، قرشمال و جلبه لذت و كار هر روزش اينه ،كه بزنه بيرون و چادر سر بكنه ،به اين زن نيش بزنه، اون يكي رو بچزونه .با اون يكي ديگه جر بكنه تمام فكرش همهاش رو پايينتنه دور ميزنه ،يا داره با يكي لاس ميزنه يا رفيق اون يكي رو غور ميزنه ،يا غيبت اين رو پيش اون ميكنه .يا از درد پا ناله از كون ميكنه الخلاصه يه خالهزنك به تمام معناست .تو كثافت وشلختگي هم نداره هيچ كم و كاست صبح و ظهر و شوم وضو ميگيره تا بكنه نماز .با من بيچارهي فلكزده بكنه راز و نياز چادرشو سر ميكنه، چند كلمه عربي بلغورميكنه .دولا راست ميشه شيطون رو از خودش دور ميكنه آخه اين باباي بيشرفش اسلامي براي اينكه، از بين نره عقايد سامي تا عالم وآدم هست، خر هم باشه .بدبخت بيچاره و دربهدر هم باشه هر چي بلد بود، خود املش (ياد داد به اين دختر منگلش(مونگلش حالا اين لگوري هم واسه خودش شده يه پا رهبر ملت رو زمين رو به حساب نمياره حتي اندارهي خر ديگه جونم واسهات بگه كه اين دردونه، خيلي از خودراضي و متكبره هر كي رو حرفش حرف بزنه بايد "بار و بنديلش رو جمع كنه از دنيا بره بعد خداهه يه نگاه انداخت به حسني و .گفت:" هي حسني، ياد نره، تو خر مني آستين بالا بزن بگو بسماللّي "تا من هم بخونم برات: ليلي، ليلي، لي حسنك هم مست از عرقسگي .رفته بود تو فكر جندگي داد زد:" آق خدايي غلامتام .قربون اون مرامتام حالا كي بيام بلهبرون؟ عقد و عروسي و شيرينيخورون؟" !خداهه تو جواب اومد:"كي كار شيطونه ،اگه تو الآنه بري خونه ميبيني كه عقدنامه اومده تو ميلباكست "كپياش رو هم السّاعه ميفرستم به فاكست حسنك احمق كه ديگه پاك يادش رفته بود از بازي شلنگانداز رفت به .خونهشون خوشحال و راضي بعد از ظهري بود كه آتقي (اومد به خونه، بدون حتي يه دونه سكه مفرغي( مفرقي ديد حسنك ِ با خاله عفت نشستن رو تخت عزت نگاه ميكنن به آتقي .كه شده نماد ننگ و خفت باري، گفته بودم كه حسنك شدش دهدارمون از اون به بعد عفت هم شد ملكهي اين دنياي دون از اون روز به بعد ديگه هميشه عفت ميبافت واسه مردم فلسفه حسنك هم مثل داروغه .مردم رو ميكرد سركيسه هركس هم حرفي ميزد ميشدخلاف عفت .زندوني ميشد و ميافتاد به ننگ وخفت ،آره بالامجانها اين شد كه ديگه راهي نديدم جز اينكه از درد اين روزگار .يه گولّه ترياك بخورم و بميرم.
|
![]() |
ارتباط با منmehrdad.goorkan AT gmail |