یروز میخواستم دربارهی صادق هدایت و پنجاه و چهارمین سالگرد فوتش بنویسم، که نمیدونم چی شد که این خداخره زد پس سرم و وحی اومد که:" بالامجان، این بنده خدا- البته خیلی مطمئن نیستم که من رو بنده باشه!- تا حالا هزار-هزار تا دربارهاش نوشتهاند. و با این نوشتهها نه به قرب و عزتاش اضافه شده و نه از ارجاش کم شده." و بعد هم خداخره آیهای عربی از کتاب قرآن کریم یا مجید- درست یادم نیست- رو تقریر کرد که من ترجمهاش رو به صورت کژدار و مریض به فارسی دری سلیس اینجامیارم:" ملاک ارزش آدمی نزد خداخره هان تقوا باشد." اما توی این آیهی گوهربار من معنای واژهی " تقوا" رو نفهمیدم و هر چی به این خداخره گفتم:" خدایی،تقوا یعنی چی؟!" بادی به غبغب( یا قبقب!) انداخت، مفاش رو بالا کشید و گفت:" همون که تو نداری!" بعله عزیزجانها سرورم که شما باشین؛ خوار و ذلیل بشه دروغگو! این جمله رو که از خداخره شنیدم حسابی بههم ریختم و رفتم تو لک. آخه تا اونوخ من هم مثل تمام ایرانیها فکر میکردم که اکمل موجودات عالمام و تو این دنیای دون هیچ چیزی نیست که من نداشتهباشم و به خاطر لطفی که خداخره از این حیث به من عنایت داشته و من رو اکمل موجودات عالم کرده، صبح و ظهر و شوم نماز شب نذر آقا امام زمان(عج) میکردم! بعله! بالامجانها این جوری شد که منی که فکر میکردم کون هوای پاکمون جر خورده و ما ایرانیها که از تخم و ترکههای شیطان پاک هستیم رو به زمین ول داده بدجوری به احساسات ایرانی- اسلامیام برخورد و کلی نذر و نیاز کردم و تو حال مطالعهی کتب مبارک دینی بودم که از هوش رفتم و راهی عالم خلسه شدم و طی مکاشفات عرضی و طولی که در عالم خلسه داشتم؛ یاد آتقی خودمون افتادم که همیشه از همهچی پرهیز میکرد، این شد که یه جرقههایی در ذهنم زد و با غور تفحص در حروف کلمهی تقی به تقوی رسیدم. و این شد که به این نتیجه رسیدم که تقوی همون پرهیزه! و بعد یاد آقای تقوی معلم دینیمون که میگفت:" مؤمن در درجهی اول باید پرهیزگار باشه." ظن منو به یقین تبدیل کرد. و از اونجا دنبال حرفای آقای تقوی رو گرفتم که میگفت:" بچهها پرهیزگاری به دله و مؤمن باید در دلاش نسبت به چیزهای زشت( مثل پیرزن و گه و...) میل نداشته باشه و از زشتیها دوری کنه." بعله اینجوری شد که مفهوم پرهیزگاری رو فهمیدم که میشه نداشتن میل به زشتی! خب حالا آقایونی که شمایین و خانومایی که شمایین بیاین قضاوت کنین آدم میتونه "میل نداشتن" نداشته باشه؟! اگه کمیریاضیتون مثل من خوب باشه میفهمید که منفی در منفی، مثبت میشه و اینجوری یه کلاه گشاد میذارید سر خودتون که تا زانوتون برسه. حالا تا دلتون میخواد بوطور بوطور مشروبات آلکولی و غازیه بخورید و از هیچی پرهیز نکنید؛ ولی زیادهروی هم... ای به درک کی به کیه، بکنید! آره سرورانم این شد که فهمیدم خداخره یه اشتباه لپی کرده و الساعه رفتم و یه نامه بهش نوشتم که خدایی دیگه از این غلطا واسه ما نکن! و بیش از پیش به این یقین رسیدم که ما ایرانیها امکر موجودات عالمایم و البته پرمدعاترین. پینوشت: حالا حتماً با خودتون فکر میکنید این قضیه چه سنمی به صادق هدایت بیچاره داشت. خداییش من هم نمیدونم بروید از اونهایی بپرسید که کرور کرور کتاب دربارهی هدایت مینویسند و دریغ از یک کلمه حرف حساب و مربوط به هدایت! همه با کمال پررویی بزرگترین نویسندهی قرنشان-که به نقل از بزرگان بوفکورش جزء دوازده رمان برتر قرن بیستم شد- رو جلو میاندازند و هزار جور تهمت و افترا را به اسم حقایق به او میبندند و به ریش تراشیدهاش میخندند! به عنوان نمونه دو روز پیش به سایت کتابخانه مرکزی دانشگاه تهران رفتم و دربارهی صادق هدایت search کردم، از 55 کتابی که دربارهی هدایت آمد 50 جلدش مربوط به زندهگینامهی او بود! و تنها 5 جلد از کتابهایش در لیست بود، که البته بگذریم از اینکه بوفکور بدون تفسیر وجود نداشت!
|
![]() |
ارتباط با منmehrdad.goorkan AT gmail |