<$BlogRSDUrl$>

 


آخ که مجتبی اکنون در زندان است... 


چند وقت پیش که کتاب "شنبه‌های راه‌راه و ثانیه‌های سربی" لیلی فرهادپور را خواندم، به اندازه‌ي عمرم به خودم لرزیدم! بعد به خودم گفتم که دیگر زمانه برگشته و تو عصر ارتباطات نمی‌توانند ثانیه‌هایمان را سربی کنند! چه تصور پوچی بود! حالا که مجتبی سمیعی‌نژاد را به دو سال حبس محکوم کرده‌اند، باز واقعیت آن ثانیه‌های سربی برایم زنده شده‌است. به این فکر می‌کنم که هر روزش و هر روزمان راه‌راه است و تمام ثانیه‌هایمان سربی‌اند! هر حرفی که می‌زنم به یاد زندان می‌افتم، یاد شنبه‌های راه‌راه و ثانیه‌های سربی! و بعد به جای هوا سرب می‌بلعم!
ساکت می‌شوم، می‌گذارم سرب‌ها هضم شود. هضم که نمی‌شود! نه! فقط ته‌نشین می‌شود. بعد خوب نگاه می‌کنم و می‌بینم در ایران زندان رفتن دیگر عادی شده‌است. 4 خرداد بود که محمد‌علی عبادی عضو فعال انجمن‌اسلامی دانشگاه تربیت معلم را به زندان رجایی‌شهر بردند و همین چند هفته پیش بود که شنیدم، علی افشاری باید مرداد ماه به دادگاه انقلاب برود. به این اخبار دیگر عادت کرده‌ایم!
مگر این‌جا که زنده‌گی می‌کنیم، زندان نیست؟! مگر اصلاً ما زنده‌گی می‌کنیم که حالا سر جا و مکانش حرف داشته‌باشیم؟! زندانی داریم به وسعت مرزهای جغرافیایی ایران! همان ایران آریایی‌مان، همان ایران اسلامی‌مان، همان ایران پاک‌مان! همان که برایش می‌خوانیم: ای ایران، ای مرز پر گوهر.. اما دریغا گوهرهایمان را سوداگران می‌ربایند و ما چه مفت می‌بازیم! نگاه کنید که چه گوهرهایی را از انقلاب 57 به بعد از دست داده‌ایم! اما سوداگران چه کسانی هستند؟! آیا جز ما کس دیگری هم در این زندان هست؟! زندان را ما می‌سازیم و سوداگران را خودمان از دل‌مان بیرون می‌آوریم. خود ما که خوش‌بینی‌مان ترکان را آواز می‌دهد و سفاهت‌مان چنگیزیان را.
خواستیم زنده بمانیم، از زندان سرمان را بیرون آوردیم، به این فضای مجازی آمدیم که راه گلویمان را باز کنیم، به این‌جا آمدیم و برای آن‌که آزاد باشیم، برای آن‌که آزادی را آزاد کنیم! برای آن‌که آزادی بیان و اندیشه را آزاد کنیم! به این فضای مجازی پناه آوردیم. تا دیگر تفتیش و بازپرسی نباشد، که ثانیه‌هایمان را سربی کند. آری، آمدیم تا در این‌جا دادمان از بی‌داد را سر دهیم. تا خنده‌هایمان را رها کنیم و چمن را جای تیماج سبز میرغضب نگیریم! آمدیم تا به خودمان بیاندیشیم، تا دیگر ترکان و چنگیزیان را بر خود نتازانیم! به این‌جا آمدیم تا کاری را که حاکمیت از آن منع‌مان کرده‌بود در این‌جا انجام دهیم. آری آمدیم تا در این‌جا بدون محدودیت اندیشه‌مان را جولان دهیم! اما، دریغا در این فضای مجازی هم آرام نداریم. هوای این‌جا را هم می‌خواهند سربی کنند.
حکم مجتبی سمیعی‌نژاد، حکمی‌ست برای همه‌مان. برای همه‌مان که می‌خواهیم بیاندیشیم. توهین به اندیشه است. توهین به مقام انسانیت است. توهین به آزادی است! حاکمیت اکنون به این فضای مجازی‌مان تعرض کرده‌است. به اندیشیدن تعرض کرده‌است تا مجبورمان کند به اندیشیدن خطر نکنیم! حکم مجتبی سمیعی‌نژاد همان است که فضای خفه‌قان را صد چندان می‌کند. همان است که برایمان سنگین می‌آید. همان است که بار دیگر ثانیه‌هایمان را سربی می‌کند.
آخ که مجتبی اکنون در زندان است...

بيانيه‌ی پن‌لاگ برای اعتراض هم‌گانی و گسترده به محاکمه‌ی مديار