زندگي شايد يك لبخند تصنعي بيش نباشد شايد هم يك خشم يا نفرين تصنعي تصنع، تصنع، تصنع پوچ! تنها این است که به زندهگی معنی میبخشد میبخشد و بخشش رنگ میبازد که دونمایهگان را بخشنده خوانند و دیگران را واداربه تمنای بخشش کنند! "بخشش!" واژهگان نیز رنگ میبازند. هرزه میشوند، به خطا میروند و بیمایه میشوند! واژهگان سازنده نابود میکنند آنگاه، نیک که بنگری میبینی بودی نبودهاست، که اکنون نابود شود! و لیک بودن دلیل زیستن است! واژهگان صنعتگر باز به کار آیند، عشق را میسازند و عشقی دیگرگونه آغاز میکنی، تا بار دیگر باشی و با هر آغاز به فرجام هیچ مینگری و با هر بودن به نبودنات! که بودن را دلیلی جز بقا نیست و بقا خود عین پوچیست! آری! این زندهگی خیلی دونمایه است! پوچ است! من در آن واقع شدهام من از چيز هاي ساختگي متنفرم! و چه حس خوبي است حس تنفر و از تنفر لذت بردن! من هستم و نمیخواهم باشم ولی آخر نمیتوانم! در آن لحظه که دارم خاکستر میشوم، ناگهان گر میگیرم ققنوس میشوم و باران امانام نمیدهد؛ باران تند، خفهام میکند و باز همان زندهگی و همان پوچی! پینوشت: این کلیپ ای عشق با صدای گیسو شاکری را هم حتماً ببینید. به این شعر هم بیربط نیست!
|
![]() |
ارتباط با منmehrdad.goorkan AT gmail |