همیشه آنچه فکر میکنیم، وارونه اتفاق میافتد. یعنی هر لحظه از زندهگی را وارونه نگریستهایم و یا دیگران برایمان وارونه مینگرند؟! همیشه این حس در من بودهاست که آن لحظهای که از رویای شیرین و یا گاهی تلخام بیرون آیم، آنچه به هم بافتهام وارونه در پیش چشمام نقش میبندد! چرایش را خوب نمیدانم، شاید از آن رو باشد که همیشه خیرخواه خودم و گاس هم خودمان هستم و دنیا نیکی نمیشناسد. بگذریم از آنکه اصلاً خیر و ملاک سنجش نیکی چیست؟! من آنرا نسبی میدانم و مرکز سنجش را بنا به غریضهی خویشتندوستی در خود قرار میدهم. به هر حال اینکه محور حرکت من با محور حرکت جامعه یکسان نیست و این سبب دگرگونی و بحران میشود، یا در جامعه، یا در من و یا در هر دو. کسی چه میداند؟! با بحران چهگونه باید برخورد کرد؟ میتوان به قول فروغ بیشتر از اینها به حل جدولی پرداخت و یا بر عکس به عمل فروغ بیشتر از اینها طغیان کرد. واضحتر بگویم، شوپنهاور راه مقابله با دنیای وارونه را وارونه نگریستن به آن میداند و نیچه لبخند زدن را پیشنهاد میکند! هر چند که عمل آن دو کاملاً بر عکس است. نیچه فریاد میزند خدا مرده است و شوپنهاور میگوید که در خواب بچهای زندهگی میکند! این را باز به وارونه نگریستن خودم و یا وارونه بودن آن دو که خود بحرانی بودند که در گلوی بشریت ترکیدند، نسبت میدهم. باشد که در گور نلرزند! در نوشتهی قبلیام با شوقی که اکنون خودم آنرا در وجودم غریب میدانم، از برنامهی موسیقی بانوان نوشتم! به امید اینکه انفجاری در موسیقی پایهریزی شود.( البته نه حالا) نوشتم و امید داشتم که در آغاز راه به جایی برسم. امید داشتم، این جشنواره که به مناسبت تولد فاطمه زهرا و هفتهی زن( به روایت خودشان!) برگزار شدهبود( این را تا لحظهی شروع سخنرانی نمیدانستم! چه احمقانه؟!) راهی شود که بتوانم پیشزمینهی کاری خودم را شکل دهم و چیزکی دستم آید. خب، بر عکس آنچه فکر میکردم مقالهی ملیحه سعیدی هیچ ربطی به زن نداشت و برعکس تا جایی که توانست برای خودش و دیگر هنرمندان(!) تقدس قائل شد و هنر را به سبک همان قرن هفتمیها تعریف و بهتر بگویم، تحریف کرد. عوض مقاله، انشا نوشتهبود. و با وجودیکه اینجا را نمیخواند، به ایشان قول میدهم اگر معلم انشای او بودم بهش بیست میدادم. اه! نه یادم رفت، نوزده میدادم؛ چون خب شگرد معلمهاست که کسی بیست نشود و البته که ایشان حتی نکردهبود یک بار هم قبل از شروع برنامه از روی متن بخواند و چند تپق زد ... حالا سعیدی میگوید برای شعر فروغ آهنگ بسازد!( نه رسماً) به نظر بعید است کسی که این چنین برای هنر تقدس قائل میشود، بتواند احساسی درست از این شعرها را ارائه دهد. نه اینکه بگویم شعر فروغ معرکه است و یا برعکس چرکین است. نه! تنها اینکه مقدس نیست و در قالب مقدسات نمیگنجد و اصلاً چهگونه کسی که علیه تقدس جنگیدهاست، میتواند در قالبی مقدس بگنجد؟! دیگر اینکه سعیدی باز هم دربارهي ساز قانون گفت! نمیدانم به روز زن( به روایت خودشان!) چه ربطی داشت که سعیدی حدود ده دقیقه از این ساز و خدماتاش برای ایرانیسازی این ساز گفت! نمیگویم که نکردهاست و نمیگویم که کم گذاشتهاست؛ نه! ابداً واقعاً به خاطر خدماتاش و به خاطر زحمات دلسوزانهاش از صمیم قلب دوستاش دارم، اما والله اینجا جایش نبود. سعیدی خوب نمیزند، عالی میزند. آهنگسازیاش بر کارهای فولکلوریکاش و همچنین تکنوازیهایش عالی است. از طرف دیگر او خوب تشخیص دادهاست که تصنیفهای زنانه( آنچه از دل زن برآمده باشد) را باید زنان بخوانند و اجرا کنند و الحق که چه کارهای زیبایی با حوروش خلیلی و پری زنگنه ارائه کرده، اما ای کاش لااقل عوض حرف زدن در مورد قانون از کارهای فولکلورش میگفت. البته خوب میدانم که دیگر آهنگسازها هم کاری نکردهاند و حتی آنقدر زحمت نمیکشند که در میان مردم حاضر شوند و سخنرانی کنند، چه رسد به اینکه کاری ارائه دهند! اما... نه، انتظارم بیهوده بودهاست! میان حرف و عمل خیلی راه است و البته که حرف باد هواست. در حرف میگوییم من نه منم و به عمل که میرسد، فقط من و من و من دیده میشود! خب، همه انسانیم و خویشتندوست و این روزها دارم به این نتیجه میرسم که انسان پستترین موجود روی زمین است. سخنرانی سودابه سالم هم به دلم ننشست. از موسیقی کودکان گفت و از نقش مادر در پرورش موسیقیایی کودک. حرفها زیبا بود و صادقانه. اما مقالهاش ضعیف بود و به دل نمینشست. آسمان و ریسمان به هم میبافت و بیجهت به هر چیزی استناد میکرد و از این شاخه به آن شاخه میپرید. خب، بحث قبلیای که کردهبودم دربارهی بحران در موسیقی و فمنیسم بود و به نظرم حرفهای سودابه سالم ربطی به زن نداشت، چرا که من زن را در مادر نمیبینم. همانطور که مرد را در پدر نمیبینم. به هر حال باز هم، برمیگردیم سر حرف اول که این روز، روز زن نیست و به غلط و با غرض اسم زن بر آن گذاشتهاند. شاید روز مادر باشد( که آن هم با توجه به پیشینهی تاریخی چنین روزی در تاریخ ایران باستان، این اقدام که روز مادر را از روز مادر پهلوی( ساسانی) به روز زن شیعی تغییر دهیم، پستانه است. چرا که ما در ایرانیم و نه در شیعهستان!) راست است که وقتی که از چیزی که سر تا پا ایراد است، ایراد میگیریم. باید به عقلمان شک کنیم! خب، شاید خیلی هم بد نشد. لااقل به این رسیدم که در کجای کاریم! آدم وقتی تو گند و کثافت هم هست، لااقل میداند که کثیف است و این درعین مسخرهگی از هیچی شاید بهتر باشد، گاس هم بدتر! پینوشت: سخنرانی ملیحه سعیدی و سودابه سالم را ضبط کردم( پستانه و بدون مجوز!) که شاید بعداً به آنها استناد کنم. حالا که فکر میکنم، میبینم ارزش دوباره شنیدن را هم ندارند!
|
![]() |
ارتباط با منmehrdad.goorkan AT gmail |