<$BlogRSDUrl$>

 


علی افشاری خواستار دادگاه علنی است. 


چند روز پیش برای کاری به دانشگاه پلی‌تکنیک رفته‌بودم. مثل همیشه اولین کاری که کردم رفتم سراغ برد انجمن‌اسلامی. روی برد، بیانینه‌ی دفتر تحکیم برای پایان اعتصاب غذای گنجی بود و مصاحبه‌ با رهبر درباره‌ی طرح مسخره‌ی حجاب مجلس هفتم که متن بدون فیلترش را می‌توانید این‌جا بخوانید. اما چیزی که بیش از همه توجه‌ام را جلب کرد نامه‌ی علی افشاری به رئیس قوه‌ی قضاییه و تقابل آن با طرح حجاب مجلس بود.
چیزهایی که افشاری در مورد بازداشت قبلی‌اش به شاهرودی نوشته‌بود و بعد خواستار علنی‌کردن دادگاه اخیرش شده‌بود، شوکه‌ام کرد. وقتی افشاری را بازداشت کردند، جنبش دانشجویی تقریباً در اوج بود و کم‌کم داشت پس از فاجعه‌ی کوی 78 از دانشگاه تهران به پلی‌تکنیک می‌رفت و همه‌گانی می‌شد. آن هم با تفکر و با تدبیر. در میان اعضای جنبش هم افشاری گل سرسبد بود و رهبر و نماینده به حساب می‌آمد. او در جلسه‌ی کنفرانس برلین به عنوان نماینده‌ی جنبش دانشجویی شرکت کرده‌بود و بدون آن‌که اجازه‌ی حرف‌زدن بیابد، به تهران بازگشته‌بود و بعد از آن در یک تریبون در دانشگاه پلی‌تکنیک به همراه مهندس سحابی بازداشت شد! بازداشت او در زمستان 79 و به خاطر شرکت در یک تریبون دانشگاهی و در کنار مردی که عمری در جریان سیاسی کشور حضور داشته‌بود در نوع خود جالب توجه بود. افشاری پیش از آن هم در دادگاه انقلاب پرونده داشت و حتی زندانی هم کشیده‌بود، اما این بار هیچ اتهامی به او وارد نکرده‌بودند.
افشاری در نامه‌اش گفته‌بود که بیش از سیصد روز در انفرادی دو متری بوده‌است و بیش‌از دویست روز هم در انفرادی سه یا چهار متری! هم‌چنین او از جریان کثیف بازجویی‌هایش گفته‌بود و از این‌که چه‌گونه برایش فیلم اعتراف ساخته‌بودند. از این‌که در روز تنها چهار دقیقه وقت هواخوری داشته‌است و آن هم با چشم‌بند. از این‌که برایش صحنه‌سازی اعدام کرده‌اند. از این‌که وادارش کرده‌اند تا وصیت‌نامه بنویسد. از این‌که او را مجبور می‌کرده‌اند چهار روز بی‌خوابی بکشد و به سؤالات بازجو پاسخ دهد و دیگر این‌که او را مورد آزار جنسی هم قرار داده‌اند!
کسانی که دم از حجاب می‌زنند و با حجاب دیگران اسلام را در خطر می‌بینند، خیلی ساده به یک جوان مسلمان(!) تجاوز جنسی می‌کنند و خیلی ساده او را تهدید به اعدام می‌کنند تا پس از دویست روز انفرادی مجبور شود مقابل دوربین صداوسیما اعتراف کند. اما به چه چیزی؟! یادم است آن روزها پلی‌تکنیکی‌ها و دانشگاه تهرانی‌ها می‌گفتند که مستندی از وضعیت خوابگاه تهیه کرده‌بودند و قرار بود در آن روزها آن فیلم را پخش کنند و ناگهان مقابل چشم همه‌ی دانشجویان پلی‌تکنیک و دانشگاه تهران عوض فیلم خوابگاه، چهره‌ی علی افشاری با سبیل ظاهر شد. علی افشاری که همیشه ریش داشت، با سبیل‌هایی که تا پایین لب آمده بود از حفظ متنی را می‌خواند که اعتراف می‌کند فریب خورده‌است و به خاطر این لغزش از مقامات و رهبری طلب عفو دارد. یک زندانی سیاسی باید مانند یک مجرم جنایی اعتراف می‌کرد؟! افشاری نوشته‌بود که به او گفته‌بودند که فیلم را برا تکمیل پرونده می‌خواهند و برای دادستان می‌فرستند و بعد او را مجبور می‌کنند که متن را از حفظ کند و افشاری که به علت شرایط روانی نتوانسته‌بود متن را کامل از بر کند، حتی بخش‌هایی را از رو خوانده‌بود. اما نه مقابل یک دوربین ساده و نه حتی همان متن! وقتی چشم‌بند او را برمی‌دارند، او خود را مقابل دوربین صداوسیما می‌بیند و با آقایی به اسم فلاح( اگر اشتباه نکنم) مواجه می‌شود که از او سؤال و جواب می‌کند و بازجو جواب‌ها را برای او دیکته می‌کند. و آن‌گاه وقتی افشاری با وصیغه‌ی دویست میلیون تومانی پس از پنج ماه که از تاریخ پرداخت وصیغه می‌گذرد آزاد شد، اقدام به افشاسازی ماهیت فیلم ساخته‌گی کرد. که باز هم با خشونت دستگاه حاکم مواجه شد و او بار دیگر به زندان رفت. او را تهدید کرده‌بودند که به پانزده سال حبس محکوم می‌شود و پس از آن به مناطق دورافتاده تبعید خواهدشد. افشاری هم که دیگر روحیه‌ی پولادی‌اش خرد شده‌بود و از شخصیت‌اش چیزی نمانده‌بود باز هم حرف‌های حق خود را تکذیب کرد. تا مفهوم آزادی مطبوعات را اثبات کند. افشاری پس یک سال و اندی بازداشت موقت(!) بدون حکم دادگاه آزاد شد. اما افشاری تا یک سال نتوانست افشاری سابق شود تا این‌که از ابتدای سال هشتادوسه بار دیگر در میتینگ‌های سیاسی شرکت کرد و باز هم همان افشاری با صلابت بود که همواره صریح بدون غلط سخنرانی می‌کرد. و حال بار دیگر پرونده‌ی او به جریان افتاده‌است و او برای اولین جلسه‌ی دادگاه‌اش خواسته‌بود که دادگاه علنی باشد که با مخالفت با این خواسته دستگاه قضایی کشور بار دیگر نشان داد که خلاف تصور بعضی از روشنفکران(!) هنوز ماهیت این دستگاه برای یک نیروی چپ تغییری نکرده‌است.
علی افشاری می‌توانست نماد جنبش دانشجویی باشد. می‌توانست رهبر جنبش دموکراسی‌خواهی باشد. اما با سانسور همه‌جانبه‌ی او و با تشویش اذهان عمومی نسبت به او که توسط حاکمیت شکل گرفت و با صحنه‌سازی‌های دروغی او را از میدان به در بردند. افشاری امروز نومیدانه خواستار علنی شدن دادگاه‌اش است. علی افشاری از معدود کسانی است که حضورش در دفتر تحکیم کمی اعتماد نسبت به این نهاد واداده را در من به‌وجود می‌آورد. کاش دوباره به زندان نرود.

متن نامه‌ی علی افشاری به رئیس قوه‌ی قضاییه را می‌توانید این‌جا بخوانید.