1- توپ، تانک، دانشجو دیگر اثر ندارد. 2- دانشجو میمیرد، ذلت هم میپذیرد. 3- عزا، عزاست فردا؛ روز عزاست فردا؛ دانشجوی بیچاره به تخم چپاش هم حساب نمیکند. 4- هجده تیر، شانزده آذر ماست. شانزده آذر مثل همهی روزهای ماست. 5- یار دبستانی من اصلاً هم با من همراه نیست. 6- رفراندوم، رفراندوم، مگر خواباش را ببینی. 7- هاشمی پینوشه، دیدی ایران شیلی شد. 8- زندانی سیاسی آزاد باید گردد، دانشجوی زندانی بماند تا بمیرد. 9- مرگ بر تریبون آزاد؛ زنده است استبداد. 1- دیگر باید قبول کنیم، که دانشگاه جای صفبندیهای سیاسی نیست. این را برای همهی آنهایی میگویم که در دانشگاه خودی و غیرخودی راه میاندازند؛ زد و بند میکنند وعدهای دیگر را سنگ روی یخ میکنند. راستاش ما همیشه شعار تحزب و تشکل میدهیم اما پای عمل که میافتد؛ میبینیم از تمام حزبگرایی فقط سیاستبازی و زد و بندش را داریم. حرف دموکراسی میزنیم و به پای عمل که میرسد به سهمگیری طیفمان در قدرت مینگریم و این وسط هیچگاه دیگری را تحمل نمیکنیم و همیشه قدرت به صورت کجدار و مریض توسط یک طیف بلوکه میشود و گروههای دیگر حکم غیرخودی را پیدا میکنند. به واقع ما دموکراسیسراهای کرسیخواه هستیم. اما نه کرسی شورا، بلکه کرسی حکام! به کل کسی که ابزار قدرت در دستاش است، مسلماً راحتتر روی ذهن بدنهی دانشجویی کار میکند . و از این رو دیگر طیفها حکم غیرخودی را دارند و تکلیفشان معلوم است. پس یا باید لال شوند و یا عناصر اطلاعات را بر خود خواهند دید که خب، باقی کار مشخص است! اما این وسط چه چیزی گیر بدنهی دانشجویی میآید؟! راستاش را بخواهید هیچ چیز گیر این بدنه نمیآید. پس چرا باید اعتراض کرد؟ این خود سؤالی است! آیا جنبش دانشجویی، جنبشی آرمانخواه است و اگر هست آرمان آن چیست؟! اگر حرکتهای دانشجویی به جنبش تبدیل شود، به نظرم جنبشی آرمانخواه در جهت رسیدن به تحول عمیق در جامعه است. اما چه چیزی به این تحول سمت و سو میدهد؟ این موضوع برمیگردد به این که تأثیرگذاران بر جنبش دانشجویی چه نهادها، تفکرها و یا اشخاصی هستند. بحث بر سر این موضوع بسیار پیچیدهاست و به نظرم نیاز به بررسی همهجانبه بر تاریخ فرهنگی- سیاسی- اجتماعی- اقتصادی کشور دارد که نه من کارشناس آن هستم و نه اگر باشم توان بررسی آن را در این نوشته دارم. چیزی که مطرح است، اینکه همواره در جامعه، دانشگاهیان نمایندهی تجددخواهی به حساب میآمدهاند و از این رو مورد تخاصم حاکمیت بودهاند. حاکمیت هیچگاه ساکت نمینشیند تا دانشجو در کمال آزادی، راههای تجددخواهی را بپیماید. نمونهی عینی را در طول تاریخ جنبش دیدهایم. حملهی سال 32 به دانشگاه و مرگ سه آذر اهورایی( نامی که بعدها کسانی چون شریعتی بر آنها نهادند) نمونهی بارز آن است. پس لزوم بیداری واضح است. باید توجه کنیم که جنبش دانشجویی، در موضع قدرت نیست و نبودهاست. از دانشجو انتظار نمیرود که رهبر جنبشهای اجتماعی کشور شود( تفکر دوم خردادیها بر این مبتنی بود.) اما به وضوح دانشگاه محل شکلگیری و شرح و بسط اندیشهها است. پس وظیفه و یا بهتر بگویم، احساس و نقشی در دانشجو وجود دارد که او را مقابل آنچه مانع از اندیشهپردازی میشود به واکنش وادارد. دانشجویان نیز به مانند دیگر صنفهای موجود در جامعه، حقوق اولیهای دارند که اگر تأمین نشوند، آنها را به واکنش وامیدارد. پس جنبش دانشجویی، اگر باشد(!) به صورت یک جنبش صنفی- سیاسی و یا بهتر از آن صنفی- عقیدتی است. 2- بحثی که در بند قبل هم نوشتهام، موضوع تشکلگرایی در دانشگاه است. آیا امکان دارد که تشکلی در دانشگاه پا بگیرد؟ واضح است که جواب خیر است. نگاهی به تیر 78 نشان میدهد که حرف اول و آخر را تحکیم زد. تحکیم فضا را به سمت یکپارچهگی و زیر لوای یک پرچم رفتن برد و توانست برای خود جا باز کند. آنها در سازماندهی 2 خرداد 76 از همهی طیفها کمک گرفتند، اما در زمان بروز بحران زیر همه چیز زدند. همه چیز سر دگراندیشان و یا بهتر بگویم غیرخودیها شکست. اگر نگاهی دقیق داشتهباشیم. هیچ کدام از اعضای تحکیم جزء بازماندهگان 18 تیر نیستند. بیشترین حکمی که برای تحکیمیها صادر شد، دو سال حبس برای مهدی فخرزاده بود. که اتفاقاً بچههای تحکیم، سنگتمام گذاشتند. آنها که به عنوان نمایندهی دانشجویان متحصن بودند، در بیانیهی 15 آذر 78 خود در حالیکه هنوز حکم اعدام منوچهر محمدی و مریم شانسی روی میز دادگاه بود، تنها از فخرزاده نام بردند و پس از آن هر جا توانستند از گروهک محمدی به عنوان عامل اغتشاش نام بردند. هر چند فضای تحکیم عوض شدهاست. تحکیم امروز دیگر یک تشکل دانشجویی نیست و تبدیل به یک پارلمان شدهاست. اما باید قبول کنیم که تاوان محکم شدن تحکیم را امثال باطبی و لهراسبی و محمدیها و دیگران دادند. نه عزیزانی که هر بار اشک تمساح میریزند و بعد باز همان زد و بندها را دارند. اما این تاوان دادن خیلی هم ثمربخش نبود. تحکیم هنوز دلاش را با خیلیها صاف نکردهاست. این یکپارچهسازی که شاید در ابتدا تا حدی خیرخواهانه به نظر میرسید؛ سرانجام خوشی نداشت و سبب بروز دعواهای درونی شد. که بازیگران آن درون دانشگاه هستند و گردانندهگاناش خارج دانشگاه در دفتر حزبشان نشستهاند و این وسط باید هم به بدنه حق بدهیم که هم بمیرد و هم ذلت بپذیرد. 3- دیگر گذشتهاست. زمانی که چند نفر در دانشگاه داد و فریاد کنند و بعد همه به دنبالشان بیافتند. امروز همهی حرکتها مشکوک شدهاست. دانشجو هیچگاه وقتی عزرائیلهای نظام را کنار خود میبیند، به سوگواری همکلاسیاش نمینشیند. فوقاش این است که بگوید آنها هم داغ بودند یا آن فلانی هم کسخل بود. عمرش را پای چی تلف کرد. راست میگویند. در کشوری که حداقل آزادیها در سطح جامعه وجود ندارد. مسلماً دانشگاه مأمنی میشود برای تنفس. باید قبول کنیم که ورودیهای جدید دیگر آرمانگرا نیستند. آنها میخواهند زندهگی کنند. 4- گمان کنم از 18 تیر 80 بود که به خاطر تدابیر امنیتی و عوض کردن زمان پایان ترم تحصیلی، مراسم 18 تیر دیگر برگزار نشد. اما هر سال 16 آذر این بزرگداشت برگزار شد. به کل باید بپذیریم که بسته کردن فضا هنر است و اگر یک منفذ باز بماند، طغیان بروز میکند. با روند جدید حاکمیت در مورد دانشگاه، هر روز باید شاهد یک 16 آذر بود. اما نه حرکتی هدفمند؛ نه! حرکتی کور و بیمایه! 5- فضای دانشگاه آکنده از بیاعتمادی است. قبلاً در دانشگاه حداکثر چیزی که میشنیدی این بود که فلانی بسیجی است، اما امروز دیگر مشارکتی و مجاهدین اسلام و… هم فحش شدهاند! نه من به هیچ کدام از شماها که مدام ریکوردر در دست دارید، اعتماد ندارم. 6- نمیدانم، این تخم لق کی در دهان این جماعت شکستهشد. این همه آرمانگرایی نوبره، والا! 7- به اکبر آقا و همهی طرفداران بر حقاش تبریک میگویم. 8- این بحث دانشجویان زندانی هم برای قوه قضاییه قوز بالا قوز شد. این بندهخداها یک حرفی زدند، دولت اصلاحات را خراب کنند که مثلاً این عزیزان خیلی به فکر حقوق بشر و دانشجو هستند و این دوم خردادیها بودند که عامل همهی جنایتها بودند؛ حالا پاک توش ماندهاند. اما موضوع به این سادهگی هم نیست. راستاش من هم جای هاشمیشاهرودی بودم، وقعی به دانشجویان زندانی نمیگذاشتم. مگر سرش درد میکند، وقتی دانشجو و ملت هیچ کدام اعتراضی به این وضعیت ندارد، بیمار که نیست چند نفر به قول خودشان یاغی را آزاد کند؟! بله ما دانشجویان باید هم از فضا کناره بگیریم. وقتی دانشجویانی که زمانی رفیق شفیق همین تحکیمیها بودهاند و نگوییم رفیق لااقل همدانشگاهی آنها بودهاند و الآن در انتظار گذراندن 9 سال حبس باقیماندهشاناند و از طرفی تحکیم تا میتواند در حمایت از زرافشان، گنجی و امیرانتظام و سلطانی و… بیانیه میدهد و برنامه میگذارد. من که از هاشمیشاهرودی انتظاری ندارم. نمیگویم برای گنجی و زرافشان حرف نزنیم، اما لااقل برای لهراسبی و دلدار و عبدالباقی و محمدیها و باطبی و… لال نشویم. درست است که آنها تحکیمی نبودند و تفکرشان شاید با خیلیها فرق داشت. اما به هر حال دانشجو بودند، نبودند؟! گیرم، اصلاً بگویید مضر بودند؛ اما آیا میشود تمام تقصیر را به گردن آنها نهاد؟! من که فکر نکنم. مثل اینکه شعار نیست که بگوییم حاکمیت تفکر همه را نسبت به شاکی و متهم در آن پروندهها برگرداند! به هر حال به همهی دلسوزان حقوق بشر هشدار میدهم که حقوق بشر، حقوق گنجی تنها نیست. اگر واقعاً صادق هستید از دیگران هم یاد کنید. آنها هم بشر هستند، تنها بلندگویی چون شیرین عبادی ندارند و داعیهای چون گنجی و البته پشتوانهای چون مشارکت و اصلاحطلبان! 9- دلمان به چند تریبون آزاد خوش بود که لااقل اسم تریبون دارد که نماد گفتمان است و نام آزادی که خب بالاخره خیلیها برایاش جان میدهند که آن هم امسال به کل تعطیل شد. با همهی این احوال فردا 16 آذر است و باید گرامی داشتهشود. فردا روز من و شماست. آنها را به یاد آوریم که تازه جوانانی بیستودو ساله بودند. پینوشت: خیلی وقت بود میخواستم این حرفها را بزنم. اما نمیشد. البته الآن هم شاید بعدها از روی وبلاگ برداشتم. کسی چه میداند؟! کار دنیا که حساب و کتاب ندارد؛ دارد؟! یک آدم خیر، عوض من پینگ کند. این نشریهی دانشجویی با نامفصل نورا هم حتماً از لحاظ بگذرانید.
|
![]() |
ارتباط با منmehrdad.goorkan AT gmail |