<$BlogRSDUrl$>

 


از اعتصاب کارکنان اتوبوس‌رانی حمایت می‌کنم. 


اگر حقوق کارگر را به وقت ندهی دین‌اش را هم نمی‌شناسد. " یک پیمان‌کار ساختمان"
راننده‌گان و کلیه کارکنان شرکت واحد در اعتراض به بازداشت رهبران و اعضای سندیکای شرکت واحد اتوبوس‌رانی روز
یک‌شنبه 4 دی ماه از ساعت ۶ صبح دست از کار می‌کشند.
هر چه بیش‌تر زمان می‌گذرد، معنای مهروزی در دولت کریمه بیش از پیش نمود می‌یابد. گو این‌که رنگ قهوه‌ای فاشیست‌های اسلامی همه‌جا را گرفته‌است. آقایانی که مدعی مهروزی با بنده‌گان خدا هستند، با باتوم‌های خود هر روز بر سر خلق می‌زنند. اگر ذره‌ای دقت کنی، تو هم می‌شنوی. صدای پای فاشیسم می‌آید. پوتین‌های فاشیسم، همه چیز را له می‌کند. فاشیسم در همین نزدیکی است. سر کوچه؟! نه! در همین یک قدمی‌ات. بعد از تهدید ان‌جی‌اوها و اجرای طرح سلطه‌ی حوزه بر دانشگاه‌ها، حالا نوبت کارگران است. یکی، یکی نهادهای خلق رو به ویرانی است و این‌ها همه از پیامدهای مهرورزی دوآتشه است.
به راستی نماینده‌ی کارگران در این جامعه کیست؟ برهان دیوارگر که زنده‌گی‌اش را در راه احقاق حقوق کارگران گذاشته‌است، یا محمود احمدی‌نژاد که شعار برآمدن از دل مردم و کف جامعه را دارد؟! آقای احمدی‌نژاد، من از اعضای کف جامعه‌ام. بچه‌محل‌های قدیمی‌ ما از سر اضطرار زنده‌گی است که در بسیج اسلامی شماها عربده می‌کشند. هر چه باشد از سیگارفروشی به‌تر است. آن‌ها که هر روز جمعه مثل گوسفند بار وانت‌شان می‌کنید و به نماز جمعه می‌بریدشان، اگر یک تکه نان در سفره‌شان باشد هیچ وقت در کوی دانشگاه با چماق بر سر دانشجو نمی‌زنند. دانشجویی که شاید بعدها زیر پر و بال او را بگیرد. دانشجویی که می‌تواند معنویت برای‌اش به ارمغان آورد. دانشجویی که او را درک می‌کند. اما، تو احمدی‌نژاد و امثال تو نوکیسه‌های فاشیست ، فقط یک چیز برای‌شان مهم است. قدرت!
آن‌ها که برای‌ات رأی مضاعف جمع می‌کردند و صفحه‌ی شناسنامه‌شان عوض یک بار ده بار و شاید بیش‌تر مهر انتخابات خورد. آن‌هایی که شناسنامه‌هایشان را پنجاه هزار تومان فروختند. تو و امثال تو آن‌ها را نمی‌فهمید. من با آن‌ها زنده‌گی کرده‌ام. وقتی آدم پول ندارد که حداقل مایحتاج زنده‌گی‌اش را تأمین کند. وقتی یک کارگر برای خریدن یک جفت کفش باید هر روز اضافه کاری داشته‌باشد؛ دیگر شناسنامه‌اش نماد هویت‌اش نیست. هویت او لباس و کفشی است که او را با آن می‌شناسند، هویت‌اش را نگاه همه‌ی شماها تعیین می‌کند، که به او می‌گویید عمله. نه! هیچ یک از شماها نماینده‌ی مردم نیستید. در چنین جامعه‌ای که رأی انسان به اندازه‌ی تمام زنده‌گی‌اش باشد، شما هیچ وقت نمی‌توانید با معیارهای دروغی‌تان دموکراسی حاکم کنید. برای او فرق نمی‌کند که به‌اش بگویید نظام حاکم نشان‌دهنده‌ی مردم‌سالاری دینی است یا مردم‌سواری دینی. او به پول یک جفت کفش‌اش فکر می‌کند و بیش‌تر از این به او آزادی داده‌ نشده‌است که به آن فکر کند.
نه احمدی‌نژاد تو از دل جامعه بیرون نیامده‌ای. رنگ دل جامعه قهوه‌ای نیست. سیاه است هم‌چون استبداد و خاکستری است هم‌چون مرگ تدریجی و سرخ است هم‌چون خون!
احمدی‌نژاد، تو نمی‌توانی همه چیز را ویران کنی. تشکل آزاد حق مسلم و قانونی هر انسان است. در قانون اساسی هم آمده‌است. حق تجمع و تحصن هم در قانون اساسی آمده‌است. مگر این‌که فاشیسم قانون را هم عوض کند.
پی‌نوشت:
به دوست عزیزی که من را هک کرده‌است:" متأسفانه نمی‌توانم، در این وبلاگ ننویسم. از این‌که پس‌ورد رو عوض نکرده‌بودی و عوض من پینگ کردی، سپاس‌گزارم. موفق باشی. همین!"
این هم خبر سایت آشوب
این هم وبلاگ حمایت از کارکنان اتوبوسرانی
این هم ساید رسمی سندیکا