<$BlogRSDUrl$>

 



من این ترم هم به همه چی گند زدم. امروز رفتم دانشگاه. ریاضی2 رو که فکر می‌کردم حتماً پاس می‌کنم، افتاده‌بودم. اصلاً فکرش رو هم نمی‌کردم. حالا این از اون درس‌هایی بود که خیر سرم می‌‌خواستم ازش نمره بگیرم! الآن حسابی وضعم به هم ریخته. چیز بدی که هست، این‌که ریاضی2 پیش‌نیاز مداره و مدارهم هم‌نیاز منطقی و با این تفاسیر من اگر خودم رو بکشم هم نمی‌تونم زودتر از ده ترم درسم رو تموم کنم.حالا فردا باید برم کلی صغری، کبری بچینم تا نمره بگیرم( این کاریه که واقعاً حالم ازش به هم می‌خوره.)
حسابی گند زدم. اون از ترم پیش که فقط 8 واحد پاس کردم. این هم از این ترم. حسابی غصه‌ام شده، نمی‌دونم چه غلطی کنم. باید تکلیف خودم رو روشن کنم یا مثل آدم بشینم درس بخونم، یا بزنم زیر همه چیز و عطای دانشگاه رو به لغاش ببخشم. چیزی که بیش‌تر عذابم می‌ده، این‌که دو تا کلمه حرف حسابی و مطلب پدر و مادردار تو این درس‌ها نیست و با این حال من هیچ کدوم رو مجال نمی‌دم و همه رو می‌افتم. دیگه حالم داره از همه چی به‌‌ هم می‌خوره.
خیلی هم تقصیر من نیست، اصلاً تف به هر چی درس و دانشگاهه. همه‌اش دارند چرند تحویل‌مون می‌دن. دو زار مطلب به‌درد بخور و قشنگ اگه تو این درس‌ها باشه، لااقل آدم دل‌اش رو خوش می‌کنه. اما این‌ها همه‌اش چرند محضه. چهار تا آدم کلاش نکبت که معلوم نیست دم کی رو دیدن اومدن تو هیئت علمی، یه چارت مسخره نوشتن که حال آدمو به هم می‌زنه و از همه بدتر وضع نمره دادن‌شونه. اصلاً ولش بابا...
ترم بعد یه تصمیم اساسی می‌گیرم. هر چند این ترم هم می‌خواستم تصمیم اساسی بگیرم، اما نمی‌دونم چرا این طوری شد. کاش می‌دونستم چه مرگم شده. اول ترم کلی به خودم وعده دادم، کلی نسیم نصیحتم کرد، اما باز هم آدم نشدم. باید یه کاری بکنم که لااقل اگه درس ندارم، زندگی داشته‌باشم. اصلاً بی‌خیال بابا، یه چیزی می‌شه دیگه!