<$BlogRSDUrl$>

 


حسین‌ها حق دارند سیمین‌ها را بزنند. 


Hey you, don’t tell me there’s no hope at all

Together we stand, divided we fall.

Pink floyd, wall, hey you

هنوز گیجم. این همه برای چی؟ جمعیت در آغاز به دویست نفر می‌رسید، که می‌شد ساده از کنارش گذشت. اگر برای کسی جذاب بود لحظاتی مشغول می‌شد و بعد می‌رفت. مگر کم در پارک دانشجو تجمع حمایت از انتفاضه و حماس و... برگزار می‌شود؟ مگر این اولین بار بود که پارک شلوغ می‌شد؟

قبل از این که برنامه شروع شود، با این‌ که می‌دانستم به تجمع حمله می‌شود و لااقل متفرق‌مان می‌کنند. اما، خیلی دوست داشتم یک تجمع آرام برگزار شود. پلاکارد دست بگیریم و چند تا از دوستان را ببینم، چاق سلامتی کنیم و "مبارک باشه" به هم بگوییم و بعد برای احساسات، تفکر یا هر چیز دیگری که اسم‌اش باشد؛ فقط بایستیم. بدون شعار، بدون هیاهو، فقط بایستیم...

واقعاً هم همین کار را کردیم. هیچ شعاری در کار نبود و هیچ پلاکاردی با مضمون تند، من که ندیدم. اما هنوز سه دقیقه، درست سه دقیقه از آغاز برنامه نگذشته‌بود که نیروی انتظامی حمله کرد. گویا مأموران نیروی انتظامی در آغاز تصور می‌کردند با عربده و فریاد جمعیت متفرق می‌شوند. اما جمعیت که دیگر به پانصد نفر رسیده‌بود به هیچ وجه راضی نمی‌شد، بدون نتیجه متفرق شود. اول کار دستور بود یا غیرت(!) نیروهای انتظامی، فقط دست‌شان را در هوا تکان می‌دادند و با پا جمعیت را هل می‌دادند( هل که نه! نوازش هم نه! محکم به پا و کمرشان می‌کوبیدند) و آن وسط اگر پسری گیر می‌آوردند، می‌زدند. اما زهی خیال باطل، این جمعیت فمنیست بودند. زن و مرد فرقی برای‌شان نداشت. از این رو نیروی انتظامی هم دست از ریا برداشت و هم‌رنگ جماعت شد و تا جایی که می‌توانست جمعیت را به قصد صدمه زدن با باتوم و لگد می‌زد و متفرق می‌کرد. اما فضای باز پارک دانشجو سبب شد ناکام بمانند. دیگر تجمع به خیابان کشیده‌شد و تا چند دقیقه‌ای( بیش از 30 دقیقه) در خیابان با تعقیب و گریز ادامه داشت. اما حتی در این شرایط هم تندترین شعار "وحشی" بود که به گمانم حق طبیعی هر انسان است که فرد مهاجم را وحشی خطاب کند.

بله، همه‌اش همین بود...

آمدیم، منتظر شدیم، جمع شدیم، پلاکارد دست گرفتیم و سرود "زنان" را خواندیم، بیانیه کامل خوانده‌نشد و مجبور شدیم متفرق شویم. چند نفری بدجوری کتک خوردند و چند نفر هم تا جایی که من دیدم، بازداشت شدند. موبایل و دوربین بعضی‌ها را هم لباس شخصی‌ها گرفتند که بعید می‌دانم به خاطر عکس‌های توی‌ آن‌ها بود. چون آن‌ها بیش‌تر به بهای دوربین فکر می‌کنند تا عکس!

ساعت شش و نیم که با مریم برمی‌گشتیم، هنوز جلوی پارک دانشجو پر از مأمور بود. مأموران نیروی انتظامی را که روی پله‌های پارک( جایگاه تماشاچیان تئاتر خیابانی) دیدم، یاد فیلم‌ها و تصاویر جنگ جهانی افتادم که سربازان فاشیسم مغموم، لیکن از سر ضرورت منتظر پایان مأموریت‌شان نشسته‌اند. ناخودآگاه به خودم لرزیدم. به نظرم وجهه‌ی این نشستن خیلی بیش‌تر در ذوق می‌زد! خب، این پله‌ها معمولاً جایگاه طبقه‌ی انترکتوئل است، سیگاری می‌کشند و منتظر رفیق‌شان می‌مانند، اما دیروز! گویا تئاتر شهر دیگر واقعاً خراب شده‌است!

پارک لاله هم، بد جوری شلوغ شده و کلی گارد ویژه آمده‌بوند.( لعنت به تلوزیون‌های خارج کشور، آیا جواب‌گوی بازداشت‌شده‌ها هستند؟!) از کنار پارک گذری، رد می‌شدم؛ اما باورکردنی نبود که چه‌قدر خیابان‌های اطراف خلوت بود و چه‌قدر نیروی انتظامی در خیابان‌ها بود، مثل حکومت نظامی. راه به راه هم وانت‌های پر از مأمور می‌آمد. حالا هی بگویید، تحصن کار بیهوده‌ای است! من که تا به حال منطقه را به این خلوتی ندیده‌بودم. گویا یکی از راه‌های مبارزه با ترافیک همین حکومت نظامی باشد.

نسیم راست می‌گوید:" می‌ترسند" دیروز هر چه کردم این واژه را در ذهنم بچرخانم و توصیف دیگری از وضع موجود بیاورم، نتوانستم. نشد که نشد. بله، می‌ترسند. نیاز به روان‌درمانی جمعی دارند. باید فکری کرد، شماها روان‌پزشک یا دام‌‍پزشک سراغ ندارید؟!

در کل به نظرم هشت مارس امسال، خیلی بهتر از سال گذشته‌بود. فمنیسم دیگر فقط تو کتاب‌ها نیست. دیگر 8 مارس را فقط در تقویم و تاریخ نمی‌بینیم( در تقویم الآن هم نمی‌بینیم!) گروه‌های فمنیستی خوب کار می‌کنند و واقعاً هم کار می‌کنند. به‌تر هم می‌شوند، گسترده هم می‌شوند.

به هر حال این هم گذشت، در تحصن قبلی شعار می‌دادم، خر بودم و باک‌ام نبود و جواب پلیس را می‌دادم. در تجمع 8 مارس فقط پلاکارد داشتم و مثل بز می‌ترسیدم، اگر هم پلیس چیزی می‌گفت حتماً می‌گفتم:" قربان غلط کردم!" گویا در تحصن بعدی فقط قلب و دل‌ام همراه دوستان باشد، پلیس‌های وحشی را در ذهنم تصور کنم و فقط فحش بدهم...

سر آخر این‌که به این چهار اصل از قانون اساسی، فقط به عنوان دل‌خوش‌کنک نگاه کنید:

اصل بیست‌وهفتم- تشکیل اجتماعات و راه‌پیمایی‌ها، بدون حمل سلاح، به شرط آن‌که مخل مبانی اسلام نباشد آزاد است.

اصل سی‌ودو- هیچ‌کس را نمی‌توان دست‌گیر کرد مگر به حکم و ترتیبی که قانون معین می‌کند. در صورت بازداشت، موضوع اتهام باید با ذکر دلایل بلافاصله کتباً به متهم ابلاغ و تفهیم شود و حداکثر ظرف مدت بیست‌وچهار ساعت پروند مقدماتی به مراجع صالحه قضایی ارسال و مقدمات محاکمه، در اسرع وقت فراهم گردد. متخلف از این اصل طبق قانون مجازات می‌شود.

اصل سی‌وهفتم- اصل برائت است و هیچ‌کس از نظر قانون مجرم شناخته نمی‌شود، مگر این‌که جرم او در دادگاه صالح ثابت گردد.

اصل سی‌ونهم- هتک حرمت و حیثیت کسی که به حکم قانون دست‌گیر، بازداشت، زندانی یا تبعید شده، به هر صورت که باشد ممنوع و موجب مجازات است.

باشد تا رستگار شوند...

پی‌نوشت:

پلیسی که سیمین بهبهانی را کتک زده، در جواب مردم که گفته‌اند: " ایشون سیمین بهبهانی‌اند." گفته‌است:" خب، من هم حسین‌ام!". گویا در دولت کریمه حسین‌ها حق دارند سیمین‌ها را بزنند!