بهتزده، زنگ میزند و میگوید:" بیست و سی اعلام کرده که دکتر سهرابپور- رئیس دانشگاه شریف- رو کتک زدهاند."
- چی؟ چرا؟ - نمیدونم، کاش دانشگاه بودم. بیست و سی گفته که کسانی که مخالف دفن شهیدها در دانشگاه بودند، سهرابپور رو زدند - امکان نداره. یعنی انجمنیها! بعید میدونم به بیست و سی نمیشه اعتماد کرد. مگه میشه، سهرابپور مخالف دفن بوده دیگه، انجمن هم که مخالف بوده، چرا باید کتکاش میزدن؟ - میدونم. یکی از بچهها قراره زنگ بزنه از انجمنیها بپرسه، زنگ زد خبرت میکنم. - یعنی سهرابپور عوض میشه دیگه. - آره دیگه، یا عوض میشه و یا هم استعفا میده. زنگ زد خبرت میکنم. - باشه. خدافظ قطع میکند. چرا باید رئیس دانشگاه را بزنند؟ یادم میافتد، چند وقت پیش قرار بود چند تا شهید در دانشگاه دفن کنند، اما نمیدانستم انقدر جدی است. بعد از علم وصنعت و علامه و دانشگاه تهران و تربیت مدرس و... رئیس شریف اگر تنها رئیس برجا مانده از دولت اصلاحات نبود، از معدود رئیسهای بر جای مانده که بود. یک بهانه سر هم میکنند و بعد هم طرف مجبور به استعفا میشود. اما بیانصافی کردهاند. نهایت رذالت است، اگر بعد از عید این کار را میکردند یا یک هفته قبل، حتماً وضع فرق میکرد. دانشگاه تعطیل میشد، اعتصاب گسترده میشد و خودشان پشیمان میشدند. الآن حتی دیگر نشریهها هم چاپ نمیشوند که در نشریهها خبرش منعکس شود. اما مگر قبلاً چیزی از این حرکتهای دانشجویی در آمدهبود که حالا در بیاید؟ مگر نشریهها چه کار میتوانند، بکنند و اصلاً چه کار میکنند؟ دو روز پیش به یکیشان زنگ زدم تا گزارشی از تحصن زنان چاپ کند، گفت دیگر قبل عید شماره نمیدهند! چند بار همین اول سال فراخوان پخش کردیم تا نگذارند، فضای دانشگاه بسته شود؟ آن وقت میروند برنامههای بسیج را شرکت میکنند تا آخرش چای بخورند! از اول سال جز میزنیم که نگذارید فضا بسته شود و همه به ریشمان میخندند و میگویند دلتان خوش است. دیروز دختری را به خاطر پوشش بد(!) راه نمیدادند، خواستم بگویم:" آییننامه اگر دارید، رو کنید" دیدم به من چه؟ مگر چیزی عوض میشود؟ برای کی کار کنم؟ کسانی که تمام فکرشان به درس و بعد هم مد روز و لاس-وگاس است. به درک! بگذار گیر بدهند. وقتی مهر ماه ما فراخوان پخش میکردیم و در کل دانشگاه همهشان به ریشمان میخندیدند و یا میگفتند شماها ملت رو به باد کتک میدهید تا به جایی برسید، خب حالا هم تاوان بدهند. اما هر چه باشد به ما ستم شده. نباید به هم بپریم. پادگان نظامی که نیست هر غلطی بخواهند بکنند و کسی هم صدایش درنیاید! دانشگاه است. اما دانشگاه ما نیست. دانشگاه آنهاست. میتوانند "خالد مشعل" بیاورند. میتوانند دسته در دانشگاه راه میاندازند و همه هم راضیاند. مگر در دانشگاه تهران که انقدر اعتراض شد به عمید زنجانی، اتفاقی افتاد؟ نه، دیگر چیزی عوض نمیشود. کسی نمیخواهد و آنها هم نمیخواهند. به جایش تا میتوانند دعوای حزبی میکنند که فلانی چپ است، آن یکی سنتی است و فلانی... ولش بابا! این دعواها دیگر خیلی خندهدار است! ... دوباره بهش زنگ میزنم. - سلام، چی شد؟ - هیچی مثل اینکه تابوتها رو که میارن، بچهها ازدحام میکنن، نمیذارن تکون بخورن. بعد سهرابپور میگه تریبون بذارن، دانشجوها حرف بزنن. وسط تریبون لباس شخصیها از در آزادی میریزن تو دانشگاه - چی؟ - آره، میریزن تو دانشگاه و بچهها رو میزنن - سهرابپور چی؟ - معلوم نبوده، خیلی شلوغ بوده، نمیشده بفهمی... بچهها رو میزنن، بعد هم خاکشون میکنن. این وسط سهرابپور هم کتک میخوره... اما بچهها هم خیلی عصبانی بودن، میرن طرفش و شیشهی ماشینش میشکنه - پس معلوم نیست هنوز که کی زده؟ - نه، معلوم نیست - بیانیههای فردا مشخص میکنه - آره، فردا دانشگاه تعطیله. خبرت میکنم. - باشه، خدافظ
|
|
ارتباط با منmehrdad.goorkan AT gmail |