<$BlogRSDUrl$>

 


روز جهانی کارگر 


" امروز ما را محاکمه می‌کنید، اما بدانید که اگر روزی به خاک این مملکت تجاوز شود، این ما هستیم که سینه سپر خواهیم کرد."
این جمله را گمان کنم یکی از اعضای دسته‌ی پنجاه‌وسه نفر گفته‌بود و امروز وصف حال همه‌ی کارگران است. آن‌ها بار دیگر شأن و منزلت می‌یابند تا در مرزهای ایران با دشمن واقعی یا خیالی بجنگند و همه‌ی کارهای دولت را لاپوشانی کنند.

فردا روز جهانی کارگر است. البته باید خوب دقت کنید که روز جهانی کارگر است نه کار و کارگر. دلیل این که می‌گویم کارگر نه کار و کارگر، این است که اول مه کارخانه‌ها تعطیل شد و همه اعتصاب کردند. اما چرا دیگران اصرار دارند این روز را کار و کارگر بنامند، علت را باید در پس‌مایه‌ی تفکرات خیرخواهانه‌شان جست‌وجو کرد.

فردا روزی است که اگر سال‌های گذشته ، یعنی تا همین پارسال حرفی ازش به زبان می‌آوردی بعید نبود که بگیرند و به چهار میخ‌ت بکشند، چه رسد به این‌که اعتراض و اعتصاب کارگری شکل بگیرد.
یادم نمی‌رود پارسال چه‌قدر این چپ‌های دانشجو این در و آن در زدند تا مراسم اول مه برگزار کنند، بعد هم بسیج و انجمن دانشکده حقوق دانشگاه تهران چه‌قدر موش وسط برنامه‌شان دواندند.
اما دولت کریمه همه‌ی معادله‌ها را به هم زد. با عمل‌کرد فاشیستی احمدی‌نژاد، دیگر برگزاری راه‌پیمایی در اول مه خیلی تعجب‌آور نیست. وقتی احمدی‌نژاد در آغاز دوره‌ش چندین ایسم را غیرقانونی اعلام کرد، در آن میان اسمی از مارکسیسم و کمونیسم نبود، در حالی که جنبش‌ها و افکار یواشی مثل فمنیسم و سکولاریسم ممنوعه شدند. این به طور ضمنی نشان‌دهنده‌ی آزادی خشونت از طرف دولت احمدی‌نژاد است. اما نه خشونت برای همه بلکه برای ارگان نظامی دولتی تا فاشیسم را با نام سوسیالیسم ایدئولوژیک پیاده کنند.
آن‌ها که ماتریالیسم دیالکتیک می‌دانند، معتقدند فاشیسم آخرین حربه‌ی سرمایه‌داری است. هر چند این گفتار خیلی به واقعیت عینی نزدیک است. خصوصاً با توجه به برخورد دولت به نیروهای معترض نمود می‌یابد. با این حال دیالکتیک مبارزه با گفتار جزم‌اندیشانه‌ی سابق هیچ راهی به آینده نمی‌برد.

با همه‌ی این حرف‌ها من وقتی تابلوی بزرگ راه‌پیمایی کارگران را دیدم، سخت تعجب کردم. بعد هم به خودم لرزیدم. یک لرزه‌ی جنون‌آمیز از خنده و ترس. آره ترس. ترس از پرولتاریا. وقتی که دوباره به خیابان بیاید هیچ بعید نیست اول مه دیگری شکل گیرد. فقط فرق‌ش این است که دیگر امپریالیسم و فاشیسمی نیست که تمام آرمان پرولتاری را در یک روز به سرش بکوبد و هیچ بلشویکی نمی‌تواند داعیه‌ی رهبری خلق را داشته‌باشد. یک نیروی آنارشیستی توده‌ای همه چیز را در هم می‌شکند.

اما بر این ویرانه چه کسی حاکم است؟ این حرف‌ها فقط یک طنز مسخره‌ست. نیروی کارگر هیچ گاه به مانند رهبران حزبی از موقعیت و توان خود دچار توهم نمی‌شود. همین فروردین امسال بود که کارگران نساجی کاشان جاده‌ی تهران- کاشان را بستند و 15 ماه حقوق معوقه‌شان را خواستار شدند. اما هیچ جوابی نیامد. آن‌ها یک بار دیگر در شهریور 84 از کاشان به تهران آمدند و جلو مجلس تحصن کردند، اما دولت به هیچ وجه پاسخگو نبود. اعتصاب اتوبوس‌رانی را که همه می‌دانند. وضعیت قراردادهای موقت افتضاح است. کارگران ساختمان تقریباً برده‌وار زندگی می‌کنند. اما به هیچ وجه حرکتی قهرآمیز نخواهند کرد. فرهنگ ایران عمیقاً از انقلاب دور شده‌است.

حالا دولت می‌خواهد راه‌پیمایی راه بیاندازد. بار دیگر چپ‌ها دچار سرگیجه شده‌اند. آن‌ها هنوز هم نمی‌توانند موضعی دقیق مقابل این‌ گونه اقدامات جمهوری اسلامی بگیرند. حاکمیت ایران، همیشه یک‌دستی به چپ‌ها زده‌است. دیگر برای چپ‌ها هم شاید عادت شده‌است که از خودشان برای اضمحلال خودشان استفاده‌ کنند.
چپ‌ها هنوز هم حرف از شبح دوباره‌ی کمونیسم می‌زنند. با این حال هیچ آلترناتیوی برای اجماع دوباره‌ی چپ وجود ندارد. و فقط به دنبال ظهور چپ نو در دنیا از هر حرکتی باز مانده‌اند.

فردا به خیابان می‌روم شاید در کوچه پس‌کوچه‌ها شبح کمونیسم را دیدم و یک سلام رفیق مارکسیستی به‌ش کردم. کسی چه می‌داند؟